بازی چیست؟
نظریه های زیادی بهعنوان پاسخ برای این سوال مطرح شدهاند و بااینکه بیشتر طراح بازی در بسیاری از جهات نقطه نظرات مشترکی دارند، هنوز پاسخ قاطعی که «بازی» را بهطور کامل توضیح دهد ثبت نشدهاست. مقولهی Game Design درواقع هنوز در دوران خردسالی خود بهسر میبرد؛ اگرچه بازیهای تختهای مثل شطرنج هزاران سال است که در سراسر دنیا بازی میشوند، اما تا همین چند دههی اخیر کسی «طراحی و طرح بازی» را جدی نمیگرفت. با رشد محبوبیت بازیهای تختهای و ویدیویی، سطح انتظارات مخاطبین از بازیها بالاتر رفته و این به آن معناست که بازیهای سیسال پیش بهندرت میتوانند مقابل بازیهای جدیدتر مخاطبان امروزی که را سرگرم نگهدارند.
یک بازی در هسته و اصل خود درواقع یک چالش است. سادهترین بازیها مثل پرتاب سنگ به اجسام دیگر یا سک سک کردن در قایم باشک در زمانهای دور شیوههای مهم بقأ بودهاند؛ چراکه دوندههای سریع قادر به فرار از دست شکارچیان بوده و پرتابگران ماهر میتوانستند راحتتر شکار کنند. کسی از راهی که از بازی پرتاب سنگ برای رسیدن به بازیهای «Deathmatch» آنلاین طی شدهاست خبر ندارد اما بهنظر میرسد بازیها نیازهایی از اعماق وجود ما را ارضأ میکنند. ما وقتی میبریم احساس میکنیم رشد کردهایم و از باختن ناراحت میشویم. بازی کردن یک نیاز تقریباً غریزی است.
بنابراین برای تجربهی احساس ارضأ شدن، نیاز به گونهای چالش داریم: یک هدف یا مقصد. برخی چالشهای سنتی شامل حالات برنده شدن و حالات بازنده شدن میشوند؛ مثل نجات پرنسس یا نمردن. اما چالشها فقط درباره بردن در بازی نیستند. هر مانع، هر پازل و هر دشمن برای خودش یک چالش برای عبور است. برخی مواقع ما این چالشها را به سه بخش تجزیه میکنیم؛ ریز-چالشها مثل پریدن از روی یک چاه یا کشتن یک آدم بد، چالشهای اصلی مثل اتمام مراحل و چالشهای کلی مثل اتمام بازی.